فیک عشق در مدرسه[پارت ۳♤]
زنگ خونه خورد
قبل از این از کلاس برم میرون
البته خوب نمیتونستم راه برم
هوپ دستمو انداخت دور گردنش و و دست گذاشت پشت گردن
آروم آروم از پله ها بردم پایین
سوار ماشینش شدیم و رفتیم بیمارستان
منو بردن تو اتاق عمل
دکتر:شما آشناشونین
هوپ:بله
دکتر:چه نسبتی باهاش داری
هوپ:برادرشم
این و که شنیدم خوشحال شدم
واقعا خیلی خوب میشد که هوپ داداشم بود
دوباره صحبتشون میومد
دکتر:آقای جی هوپ لطفا بیرون وایسین قراره عملش کنیم پاشو
من که خیلی ترسیده بودم میخواستم سکته
یه دفعه چند تا پرستار اومدن بالا سرم و یکی شون یه آمپول بهم زد
بعد اون چیزی نفهمیدم
بعد چند ساعت بهوش اومدم
اون ورو نگاه کردم دیدم شوگا با یه دست گل وایساده
+آشغال بیشعور از اتاقم برو بیرون
شوگا:جوش نیار...صورتت جوش میزنه....
..تو باید هر چه زود تر خوب بشی....
چون هنوز خیلی نقشه ها برات دارم و بعد دست گل و پرت کرد به سمتم و رفت
میخواستم گریه کنم
ولی خب من مثلا خیلی قوی هستم
بعدش جی هوپ اومد
هوپ:چطوری نونا؟؟؟(نونا:خواهر کوچیک تر)
+ممنون هیونگ حالم بهتره
هوپ:امیدوارم هر چه زود تر خوب شی و بیای مدرسه
+مرسی هوپی^-^
هوپی:راستی دکترا گفتم یه دوساعت دیگه مرخص میشی
+وای هرچه زود تر بهتر
هوپ:من دیگه برم خوب استراحت کن
+باشه هیونگ
جی هوپ رفت بیرون
دوساعت بعد با ماشین جی هوپ
جی هوپ:نونا بیا خونه من
+نه ممنون میرم خونه
هوپ:باشه ولی اگه کارات خوب پیش نرفت فردا با خودم میبرمت خونم..باشه؟؟؟
+باشع
بعد پیاده شدم و با چوب هایی که زیر بغلم بودن در خونه و باز کردن
+هیونگگ نمیای خونه من
هوپ:نه آجی کار دارم
+باییی
جی هوپ:بای
در خونه رو باز کردم
دیگه شب بود
یدونه نودل گذاشتم توی آب و بعد کمی خودم
سرم خیلی درد میکرد
کی حوصله داشت فردا بره مدرسه
چشمامو باز کردم
انگار همین دودقیقه پیش بود خوابیده بودم
چشمامو بستم
فرممو پوشیدم و کیفمو انداختم رو شونم
مامانم خواب بود
پس مجبور نبودم صبحانه بخورم
با اون چوب دستی ها نمیتونستم برم مدرسه
یه تاکسی گرفتم
رسیدم ....پول و پرداخت کردم و وارد مدرسه شدم
همه داشتن نگاه میکردن
منم سرم و اداخته بودم پایین و وارد کلاس شدم
خدا رو شکر هنوز نصف بچه ها و معلم نیومده بودن
تا وارد شدم هوپی اومد سمتم
هوپی:سلام نونا.....چطوری بیب
+ممنون هیونگ از اون خرا خبری نیست؟؟؟؟؟
هوپ:نمیدونم😶 دلت میخواد باز اذیتت کنن؟؟؟
+نه میخواستم.......
قبل از این از کلاس برم میرون
البته خوب نمیتونستم راه برم
هوپ دستمو انداخت دور گردنش و و دست گذاشت پشت گردن
آروم آروم از پله ها بردم پایین
سوار ماشینش شدیم و رفتیم بیمارستان
منو بردن تو اتاق عمل
دکتر:شما آشناشونین
هوپ:بله
دکتر:چه نسبتی باهاش داری
هوپ:برادرشم
این و که شنیدم خوشحال شدم
واقعا خیلی خوب میشد که هوپ داداشم بود
دوباره صحبتشون میومد
دکتر:آقای جی هوپ لطفا بیرون وایسین قراره عملش کنیم پاشو
من که خیلی ترسیده بودم میخواستم سکته
یه دفعه چند تا پرستار اومدن بالا سرم و یکی شون یه آمپول بهم زد
بعد اون چیزی نفهمیدم
بعد چند ساعت بهوش اومدم
اون ورو نگاه کردم دیدم شوگا با یه دست گل وایساده
+آشغال بیشعور از اتاقم برو بیرون
شوگا:جوش نیار...صورتت جوش میزنه....
..تو باید هر چه زود تر خوب بشی....
چون هنوز خیلی نقشه ها برات دارم و بعد دست گل و پرت کرد به سمتم و رفت
میخواستم گریه کنم
ولی خب من مثلا خیلی قوی هستم
بعدش جی هوپ اومد
هوپ:چطوری نونا؟؟؟(نونا:خواهر کوچیک تر)
+ممنون هیونگ حالم بهتره
هوپ:امیدوارم هر چه زود تر خوب شی و بیای مدرسه
+مرسی هوپی^-^
هوپی:راستی دکترا گفتم یه دوساعت دیگه مرخص میشی
+وای هرچه زود تر بهتر
هوپ:من دیگه برم خوب استراحت کن
+باشه هیونگ
جی هوپ رفت بیرون
دوساعت بعد با ماشین جی هوپ
جی هوپ:نونا بیا خونه من
+نه ممنون میرم خونه
هوپ:باشه ولی اگه کارات خوب پیش نرفت فردا با خودم میبرمت خونم..باشه؟؟؟
+باشع
بعد پیاده شدم و با چوب هایی که زیر بغلم بودن در خونه و باز کردن
+هیونگگ نمیای خونه من
هوپ:نه آجی کار دارم
+باییی
جی هوپ:بای
در خونه رو باز کردم
دیگه شب بود
یدونه نودل گذاشتم توی آب و بعد کمی خودم
سرم خیلی درد میکرد
کی حوصله داشت فردا بره مدرسه
چشمامو باز کردم
انگار همین دودقیقه پیش بود خوابیده بودم
چشمامو بستم
فرممو پوشیدم و کیفمو انداختم رو شونم
مامانم خواب بود
پس مجبور نبودم صبحانه بخورم
با اون چوب دستی ها نمیتونستم برم مدرسه
یه تاکسی گرفتم
رسیدم ....پول و پرداخت کردم و وارد مدرسه شدم
همه داشتن نگاه میکردن
منم سرم و اداخته بودم پایین و وارد کلاس شدم
خدا رو شکر هنوز نصف بچه ها و معلم نیومده بودن
تا وارد شدم هوپی اومد سمتم
هوپی:سلام نونا.....چطوری بیب
+ممنون هیونگ از اون خرا خبری نیست؟؟؟؟؟
هوپ:نمیدونم😶 دلت میخواد باز اذیتت کنن؟؟؟
+نه میخواستم.......
۶۰.۴k
۰۱ آذر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.